۳ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

Notes.

احساس گم شدن دارم، مثل اون یه تیکه وسط پازل که زیر مبل گم شده...یه روز از زندگی لذت میبرم و فرداش حس بدی راجب خودم دارم. عین یه اتم اضافه توی یه عنصر، که همش باید از اینور به اونور منتقل شه و اون عنصر با رفتنش خوشحال میشه. یه روز جلوی آیینه احساس یه خواننده، یه بازیگر، یه ادم معروف رو دارم اما فرداش حس میکنم در آینده آدم مزخرفی میشم. تنها چیزی که منو سراپا نگه داشته، امیده. امید خیلی سخت به دست میاد اما زود از دست میره. میدونید که چی میگم؟

یه روز از خودم خوشم میاد، یه روز از خودم متنفرم. شاید حتی به روز هم نباشه، به دقیقه و ساعت باشه. یه عکس، یه حرف، یه خاطره، نظرمو به کل راجب خودم عوض میکنه.

اگر موقع بستن گردنبند زیاد بهش فشار بیاری، ممکنه پاره شه. 

شاید منم به گردنبندم زیاد فشار آوردم.

اما حرفم، درباره گردنبند ها نیست...

  • comments! [ ۰ ]
    • Sharlot
    • دوشنبه ۳۰ آبان ۰۱

    ستاره سوخته.

    همه وب ها ستارشون روشنه و فعالن، و من مث یه ستاره سوخته گوشه یه سیاره عقب مونده از منظومه شمسی میمونم.)

  • comments! [ ۱ ]
    • Sharlot
    • سه شنبه ۱۷ آبان ۰۱

    امروزD:

    سلاممم چطوریددد:]

    این پست هیچ هدفی نداره و قاعدتا طبق معمول قراره بهش بی توجهی بشه. ولی نیاز دارم امروزو تعریف کنم.

    +نظرتون راجب تغییرات؟:>>"

    ++++هروقت ستاره اینجا چندین روز روشن نشد و نمیدونم..."شاید یه وقت دلتون تنگ شد یا چی" برید داستان کفش های پر از برف رو بخونید و حتما اهنگو باهاش گوش بدیید چون واقعا اون پسته که وایب وبو قشنگ میکنه و واقعا دوسش دارم و برخلاف چیزی که فکرشو میکردم واقعا بهش بی توجهی شد. همین.TT

    زنگ ورزش یکم یه جوری بود ولی بقیه روز خوش گذشت حقیقتا بااینکه کار خاصی نکردم.

    ما دکور کلاسمونو عوض کردیم، چیدمان میزامون عوض شده. برا همین جای بچه ها یکم قاطی پاطی شده هرکی هرروز یه جا میشینه

    بعد ما کلاسمون دو ردیفه. ردیف سمت راست(که من میشینم) بیشتر صمیمی ایم و خب قاعدتا بیشتر باهم حرف میزنیم بعد امروز سر زنگ ورزش دو سه تا از دوستام خییلی گرم گرفته بودن باهم، بااینکه من کنارشون وایساده بودم کلا منو ایگنور میکردن منم تصمیم گرفتم بقیه روز یکم فاصله بگیرم ازشون.

    شایددد باورتون نشه ولییی واقعا از این فاصله خیلی حس بهتری گرفتم . برخلاف چیزی که فک میکردم. یکی دوتا میز نشستم اونور تر و واقعا خیلی حس سبکی داشتم. بااینکه از ته نشستن خوشم نمیاد+فک میکردم اگر فاصله بگیرم بیشتر بهشون خوش میگذره و دیگه کلا من محو میشم

    ولیی زنگ بعدی یکی از دوستای دیگم اومد نشست کنارم بعد واقعااا خیلی خوش گذشت بهمون. 

    بااینکهه بعضی وقتا یکم حرف میزنیم ولی درسو هممون متوجه میشیم و جزوه هامون کامله:) امیدوارم معلماهم یه روزی اینو متوجه بشن که کسی که سرکلاس ساکت ساکته به این معنی نیست که همه درسارو میفهمه و کسی هم که حرف میزنه شیطون نیست و بالاخره یا تو خونه یا تو مدرسه درسو میفهمه.

    بعد من به ذهنم رسید که ازون به بعد همون میز بشینم پس یه برگه زدم روش نووشتم اینجا میز فلانیه و اینا بعد دوستامم ورداشتن اینکارو کردن هیچی دیگه چهار پنج تا میز به ناممون شد وای واقعا صحنه کیوتی بود😭

    بااینکه زنگ ورزش خییلیی حس ایگور شدن داشتم ولی واقعا بخاطر میز جدیدم خوشحالممم 

    و یکی از دلایلی کهه میزمو دوس دارم اینه که وقتی ظهر میشه نور خورشید صاف میخوره تو میزم و من واقعااا نور خورشیدو دوس دارم یه حس تازگی بهم میده

    ++سرکلاس سرمو گذاشتم رو میزم زیر نور وایسادم افتاب گرفتن بعد معلمم گفت اینجا تخت خواب نیست و اینا(نخوابیده بودم) منم حرفی که گفتو تکرار کردم و گس وات! درست بود. بابا خب من واقعا گوشم به کلاسه دلیل نمیشه چون تقریبا-ته کلاس- میشینم حواسم به درس نییییست خدایا.

    ولی واقعا امروز خوش گذشت:> امیدوارم شماهم روز خوبی گذرونده باشید/داشته باشید

    مراقب خودتون باشید

    بوس3>

  • comments! [ ۱۲ ]
    • Sharlot
    • چهارشنبه ۱۱ آبان ۰۱
    한때는 태양의 세계에 속했던
    (노랜 멈췄어 노랜 멎었어)
    별의 심장엔 텁텁한 안개층뿐
    (넌 날 지웠어 넌 날 잊었어)
    ._.
    موقع ورود، لبخند بزنید:>
    توت فرنگی و اسپرایت اینجا رایگانه!
    به منطقه امن من خوش اومدید~~
    به قلم:>