شروع چالش-روز اول-11/1-کلمه:هنوز

-برف زمین را با رنگ سفید یکسان کرده بود اما او هنوز نیامده بود.

روز دوم-11/2-کلمه:ادا بازی

-خانم تانسیون به پانتومیم میگفت "ادابازی". به نظر من این کلمه این بازی را خورد کرد!

روز سوم-11/3-کلمه:فکر

-او هیچ وقت قبل از حرف زدن فکر نمیکرد. حرف هایش چون شمشیر درونم را زخم میکرد.

روز چهارم-11/4-کلمه:کارت پستال

-کارت پستال را روی میز گذاشت و زخمش را پاک کرد

روز پنجم-11/5-کلمه:می پرسیدند

-دوربین چشم هایش را اذیت میکرد. اما هرجا از او میپرسیدند، مخالفت نمیکرد.

روز ششم-111/6-کلمه:اشتباه

-شاید اشتباهی از او سر نمیزند، اما مگر می شود انسان انقدر بی نقص باشد! امکان ندارد. جایی از کار میلنگد

روز هفتم-11/7-کلمه:سنگ ها

-سنگ های رودخانه زیر پاهایش جای راحتی داشتند.

سیلاام خیلی جا موندیم صووو من برگشتم^^

روز هشتم-11/8-کلمه:زیبا

-آنقدری زیبا بود که کل کلاس به جای درس، به او خیره بودند. کاش من هم جای او بودم.

روز نهم-11/9-کلمه:صدا

-صدایی نمیشنیدم. دهانش باز و بسته میشد و دستش را جلویم تکان میداد. یعنی داشت چه کار میکرد؟ 

روز دهم-11/10-کلمه:صفحه

-چشمانم داشت اذیت میشد و دیگر چشمانم طاقت نداشت. کاش مبتوانستم چشمانم را ببندم.

روز یازدهم-11/11-کلمه:گل

-روی موهایش گل را قرار داد. گل کمی روی موهایش کش و قوس آمد.

روز دوازدهم-11/12-کلمه:روز

-از پشت پنجره، روزقشنگ تر میگذرد. کاش میتوانستم ساعت ها اینجا بشینم و گردش طبیعت را ببینم.

روز سیزدهم-11/13-کلمه:پا

-درخت گفت:اما من پایی ندارم تا باآن راه بروم! اما تو میتوانی.

روز چهاردهم-11/14-کلمه:صورت

-صورتش را با دستانش پوشاند. حتما متوجه نمیشد کل روز به او خیره بودم.

روز پانزدهم-11/15-کلمه:کتاب

-کتاب را باز کرد. کتاب بوی نو میداد.

روز شانزدهم-11/16-کلمه:دست

-دستش را روی پایش گذاشت:شاید هم من آنقدر کامل نیستم!

روز هفدهم-11/17-کلمه:عینک

-عینک چشمانش را چندبرابر میکرد. اما چشمانش اقیانوس بزرگی داشت.

روز هجدهم-11/18-کلمه:رنگ آمیزی

-فرشته ها ته مانده رنگ هایشان را روی صورتش پاشیده بودند. از کک و مک هایش خوشش نمی آمد، امااز نظر من ویژگی خاص او بود. شاید باید جلوی آیینه، اورا به خود می اوردم.